۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

خواب ديدم قيامت شده است

خواب ديدم قيامت شده است
هرقومي را داخل چاله‏اي عظيم انداخته و بر سرهر چاله نگهباناني گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ي ايرانيان.


خود را به عبيد زاكاني رساندم و پرسيدم: «عبيد اين چه حكايت است كه بر ما اعتماد كرده نگهبان نگمارده‏اند؟»


گفت: «مي‌دانند كه به خود چنان مشغول شويم كه ندانيم در چاهيم يا چاله.»


خواستم بپرسم: «اگر باشد در ميان ما كسي كه بداند و عزم بالا رفتن كند...»


نپرسيده گفت: گر كسي از ما، فيلش ياد هندوستان كند


خود بهتر ازهر نگهباني لنگش كشيم و به تهِ چاله باز گردانيم !
 
کلیات عبید زاکانی/ نقل از سخن معلم

۳ نظر:

طلوع سبز 88 - محسن گفت...

سلام خسته نباشي رفيق لينكت اصلاح شد

محمد گفت...

سلام دوست عزيز از لطف شما متشكرم.سبزو پيروز و پايدار باشيد.//راه مينو

طلوع سبز 88 - محسن گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.